پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

-چرا فیزیک می‌خونی؟

+نمی‌دونم، دوست دارم، لذت داره برام، یه سری سوال دارم توش که دونستن جوابش برام لذت‌بخشه، همین!

-چه قدر حاضری برای فیزیک وقت بذاری؟ تهش که چی؟ به فرض جواب سوالاتو بگیری، به فرض همه چیز رو بدونی، که چی؟ اون دنیا ازت معادله میدان می‌پرسن؟ اون دنیا فاینمن دیاگرام بهت می‌دن؟ اون دنیا راجع به چیزایی می‌پرسن که حداکثر نیم ساعت تو روز براش وقت می‌ذاری اگه بذاری اونم!

+حس می‌کنم از این طریق شاید بتونم حتی خدا رو بیشتر بشناسم، من اینو مطمئنم که انگیزه‌های فیزیک خوندنم بیشتر فلسفیه. من حس می‌کنم این فیزیک خوندن می‌تونه منو به یه چیزهایی برسونه

-آها! اوه آره! اما خودتم خوب می‌دونی که راه اصلی نیست، خودتم خوب می‌دونی عقلی که حتی از بند غذای خوشمزه نتونسته خودشو خلاص کنه نمی‌تونه حقیقت رو ببینه، حتی ممکنه تو فیزیک از یه جایی که پیشتر رفت شهوتِ خیلی چیزا باعث بشه کلا رهِ افسانه بزنه، حتی اگه فراموش کنی خدایی هست اینو مطمئنی، حتی مبانی فلسفی اون رو هم خوندی: عقلی که به خیلی چیزها وابسته‌ست بهره‌ای از حقیقت نداره، شاید توهم حقیقت رو داشته باشه اما خودشو؟! نه!

این مکالمات هر از چند گاهی به سراغم می‌آیند، گاهی عواملی خارجی چون حرف زدن با یک دوست این مسائل را توی صورتم می‌کوبد، گاهی شنیدن دعای ندبه. این روزها که عمیقا درگیر نوشتنِ پایان‌نامه بوده‌ام و شدیدا هم از فضای مذهبی دور بوده‌ام و حالا تا حدی آسوده شده‌ام، مثلِ سکوتِ ویرانه‌های بعد از طوفان که پر از سوال است، ذهنِ من هم پر از سوال است، سوالاتی از همین جنسی که پرسیدم. بعد از این همه درگیری برای نوشتنِ پایان‌نامه واقعا چه‌قدر حقیقت عاید من شده؟ قطعا بسیاری فیزیک آموخته‌ام و لذت‌اش را هم برده‌ام، اما آیا این لذت خودخواهانه نیست؟ مگر وظیفه من این است؟ مگر قرار است من بدانم در ای‌فُلد اِنُم تورم کدام مُد از افق خارج شده؟

من نمی‌خواهم فیزیک خواندنِ خودم را زیر سوال ببرم، خدا استعدادی به من داده راهی هم جلوی پایم گذاشته مطمئن هم هستم که بدجنس نیست تا بگوید تو باید از این راه بگذری و تارک دنیا بشوی، اصلا می‌دانم خدا از بنده تارِک دنیایی که هیچ کاری نمی‌کند خوشش نمی‌آید، تاریخ اولیا هم چنین چیزی نشان نمی‌دهد، من بیشتر می‌خواهم خلوصِ فیزیک‌خوانی‌ام را به چالش بکشم، من که ادعا دارم از فیزیک انگیزه‌های فلسفی دارم ( و ته دلم غنج می‌رود و احساس می‌کنم این انگیزه فلسفی خیلی متعالی است) واقعا در این راستا تلاش می‌کنم که حقیقتِ جهان را بدانم؟ یا فقط دارم زور می‌زنم چند تا ضرب و تقسیم کنم و از استعدادم هم (که به قصد دیگری به من هبه شده) کمک بگیرم تا این ضرب و تقسیم‌ها را بهتر انجام دهم و برای خودم جایگاهی دست و پا کنم؟ حتی نه لزوما جایگاهِ اجتماعی، که جایگاهِ «خفن بودن» در ذهنِ خودم؟ وقتی من حتی مستقل از تمامِ داستان‌های مذهبی و عرفانی، دستِ کم به لحاظِ فلسفی‌اش مطمئنم برای درکِ حقیقتِ جهان، عقل باید پاک شود و در این راستا هیچ تلاشی نمی‌کنم و فقط به یاد گرفتن ضرب و تقسیم‌ها وقت می‌گذرانم، واقعا چه قدر می‌توان مرا در ادعایم صادق دانست؟ از کجا مطمئن‌ام واژه‌های مثلِ «انگیزه فلسفی متعالی» صرفا ساخته نفس‌ام، عقلِ خودخواهم و خودِ لذتگرایم نیست؟ ساخته که این ضرب و تقسیم کردنم را زرق و برق دهد و گولم بزند تا حس خودبینی‌ام را ارضا کند؟

پ.ن1: امروز واقعا این مسئله به ذهنم چنگ انداخت و فکر کنم خوب شُد که چنگ انداخت.

پ.ن2:موازی این مسئله بسیار خوشحال بودم با کسی ازدواج کرده‌‌‌ام که می‌تواند این دغدغه‌ام را درک کند.

 

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۰۱
احسان ابراهیمیان