پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است


شب آخر همیشه حس و حال عجیبی دارد، دو هفته دور از سارا در برهمکنش با آدمهایی متفاوت و چالش‌های مدیریت شرایط جدید. شاید به اندازه‌ای که دوست داشتم فیزیک نورزیدم، یک دلیلش شب نشینی‌های دوستانه بود، اما دور از ماجرا هم نبودم*

حالا شب‌نشینی‌مان با بچه‌ها تمام شده، هر کس در اتاق خودش است و در حال جمع کردن وسایل، شاید آدم‌ها تا حدی ناراحت ترک این فضا باشند، از همان ناراحتی‌های شبِ آخر و این داستان‌ها، من هم کمی هستم، ولی بازگشت به کنار سارا برایم دلچسب است به همین خاطر شاید خیلی دچار این سندرم شب آخر نشدم. کمی استرس مدیریت کارهای عقب مانده این دو هفته را دارم ولی خیلی مهم نیست، زود روی روال می‌افتم انشالله.

نکته مهمی که در این فضا یاد گرفتم تفکیک قائل شدن بین خوش گذشتن و خوشحال بودن است. شب‌نشینی‌های ما خوش می‌گذشت، می‌خندیدیم و بازی می‌کردیم، اما منِ درونگرا را تخلیه می‌کرد، در حین شب نشینی می‌خندیدم اما بعد از آن نابود بودم، نیاز به فرصت داشتم. رفتن بچه‌ها به ونیز این فرصت را برایم تدارک دید که تنهای تنها باشم و واقعا لذت‌بخش بود، واقعا لذت بخش و خوشحال، شاید بچه‌ها فکر می‌کردند که من حوصله‌ام سر رفته، شاید فکر می‌کردند که توی خوابگاه کسل کننده بود (و تقریبا به این مضمون جملاتی را هم گفتند) اما من واقعا لذت بردم و خوشحال بودم. آن روز بود که فهمیدم بین خوش گذشتن و خوشحال بودن فرق زیادی است. من ترجیح می‌دهم خوشحال باشم تا خوش بگذرد، گاهی به خوش گذشتن هم نیاز است اما طولانی و پی در پی مرا تخلیه می‌کند، انرژی‌ام از دست می‌رود. حالا می‌توانم جواب این سوالِ سارا را بدهم که تفریحم چیست. من باید بپرسم که منظورش خوشگذرانی است یا چیزی که خوشحالم می‌کند؟ قاعدتا فیزیک برای من خوشگذرانی نیست، قهقه نمی‌زنم و بلند بلند حرف نمی‌زنم. اما خوشحالم می‌کند، خوشگذرانی؟ خُب، بازی‌های دسته جمعی و سفر برای من خوشگذرانی است، انکار نمی‌کنم که سفر را دوست دارم و بازی دسته جمعی را دوست دارم، اما خوشگذرانی لزوما خوشحالم نمی‌کند، حتی در طولانی مدت مرا تخلیه می‌کند.

*پیمانه غیر خطی فضایی را فیکس کردم. فضای مدرسه هم کمابیش دور از ذهنم بود، اما چیزهای خوبی هم یاد گرفتم و فهمیدم در دنیای کیهان‌شناسی چه خبر است فضای یک مدرسه تابستانه بین‌المللی چگونه است. کمی هم ایده گرفتم که دکتری چطور پیش برود و وارد بحث جدی برای موضوع دکتری شوم.

پ.ن1: تصمیم داشتم هیچ چیزی در اینستاگرام از این مدرسه تابستانه نگذارم، دلیلش هزار جور برداشت بی‌خودی مثبت از وضعیت خاکستری من است. فکر کنم اینستاگرام محیطی است که آدم‌ها هر از چند گاهی از چند چراغ چُسَکی زندگی‌شان عکس می‌گذارند و ما تصور می‌کنیم که زندگی خاکستری‌شان چه قدر چراغانی است!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۰۴:۰۹
احسان ابراهیمیان