پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است


زمان‌های بعد از ظهرِ عاشورا عجیب است، بعد از شهادت امام حسین اتفاقاتی افتاد که من توانِ بازگویی و حتی فکر کردن به آنها را ندارم، همیشه این زمانِ بعد از ظهر آدم احساسِ سرگردانی دارد، هوا و زمین و زمان احساس سرگردانی دارند.

الان داشتم گریزهایی تاریخی از امامت امام سجاد می‌خواندم، به نظر میرسید سی و چند سال امامتِ امامِ سجاد نیز همین قدر خفه، سرگردان و سنگین بود، جامعه شیعه هم نا امید بود و سرگردان بود. بعد از عاشورا از بهترین طایفه روی زمین جز چندی باقی نماندند، الان هم که نگاه می‌کنم، از آن طایفه همین چندی هم باقی نمانده‌اند. ما هم هنوز سرگردان و نا امیدیم و هر سال عصر عاشورا باید یادِ این سرگردانی‌مان بیافتیم، عصری که هر گونه امید بازگشتِ حکومتِ ائمه از بین رفت.


پ.ن1: هیچ وقت تاریخ امامت را دقیق و پر جزئیات نخوانده‌ام و از این بابت واقعا ناراحتم.

پ.ن2: امروز داشتم فکر می‌کردم گرچه در کلام‌های من و سارا این که آدمها فقط با جنبه احساسی عاشور ارتباط برقرار می‌کنند نکته‌ای منفی تلقی می‌شود اما از قضا یکی از نکات قوت عاشورا همین ارتباط احساسی است، ارتباطی که رسول ترک و خیلی‌های دیگر را از دل زشتی و گناه به عارفانی بزرگ تبدیل می‌کند و من هیچ مجموعه‌ای از استدلال‌های منطقی یا فلسفی یا فکری سراغ ندارم که بتواند چنین ظرفیتِ جذبی ایجاد کند و همین هم باعث ماندگاری پرشورِ کربلا بعد از این همه سال شده، همین شاید موجب حفظ شاکله دین شده، این که آدمهایی که هنوز به سیدالشهدا ایمان دارند را راحتتر از آدمی که هیچ چیزی از دین نشنیده می‌توان به دین کشاند. هر چند هنوز معتقدم که باید فراتر از این ارتباط احساسی رفت و ماندن در صِرف احساس کار خوبی نیست. هر چند هنوز معتقدم خیلی‌ها از این ظرفیت سو استفاده کرده‌اند ( و می‌کنند) و نباید چنین بکنند، نباید برای خودِ گَندِشان از امام حسین خرج کنند. هر چند هنوز فکر میکنم هدف و پیام عاشورا این نبوده که چنین ظرفیتی ایجاد کند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۲۸
احسان ابراهیمیان

فکر کنم زندگی هیج وقت جای خوبی برای خوشحال بودن نبوده، نه که ما نباید خوشحال باشیم اما تصور می‌کنم بند کردنِ خوشحالی‌مان به امور دنیا ابدا استراتژی خوبی برای خوشحال بودن یا خوشحال ماندن نیست. دنیا بسیار ناپایدار است. ویتگنشتاین اول توصیفی از امور دارد که می‌گوید وضعیت امور ترکیبی از چیزهایی پایدار است. نتیجه‌ای هم که می‌گیرد جالب است: وضعیت امور به خاطرِ این ماهیت ترکیبی‌شان پدیده‌ای برآمده هستند و علی‌الاصول ناپایداراند، درست مانندِ موجِ روی آب که ما فکر می‌کنیم واقعی است اما چیزی جز  شکلِ خاصِ آب نیست و بنا بر این کاملا ناپایدار و گذرا است، چه ما روی این موج سوار باشیم و خوشحال، چه این موج بالای سرِ ما باشد و ما ناراحت! در هر صورت موج «نیز بگذرد».

معمولا دو واکنش به این ناپایداری دنیا وجود دارد، یکی همان است که از جمله اول متن فراتر نمی‌رود: ما هیچ وقت قرار نبوده خوشحال باشیم، هیچ وقت هم نباید خوشحال باشیم و تلاشی بکنیم. واکنش بعدی این است که مستقل از امورِ دنیایی خوشحالی خودمان را پیگیری کنیم، چیزی شبیهِ مستی با غرق شدن در لذت، راه سومی هم البته هست، آن این که اصولا واکنشی به این ناپایداری نشان ندهیم، اصلا به آن فکر نکنیم، اگر اتفاقی افتاد که خوشحالمان کند خوشحال شویم اگر هم مصیبت وارد شد ناراحت شویم، بدی این مورد آخری کوته‌بینانه بودنِ آن است، یک جورهایی انگار افق زندگی‌مان همان لحظاتی است که در آن هستیم، خُب، گوسفند هم همین‌طوری است، علفِ تر که گیر آورد خوشحال می‌شود و به سلاخ خانه که می‌رسد استرس می‌گیرد!

من هیچ کدام از این واکنش‌های معمول را دوست ندارم، هر دو واکنش یک پیشفرض دارند: این که معنی خاصی در جهان نیست و خوشحالی ما خوب است. من قمست دوم را رد نمی‌کنم اما قسمت اولِ آن پیشفرض را نمی‌فهمم. جهان هست، جلوی چشمِ من است، شگفت آور است، این که من هستم و این جهان هست واقعا شگفت‌آور است و ترجیح می‌دهم در پی این شگفتی بروم، قطعا چیزی عمیق پشتِ این جهانِ شگفت‌آور است.

با این همه هنوز تناقضی باقی مانده، دنیا هنوز هم جای خوبی برای خوشحال بودن نیست، از طرفی بدونِ انگیزه ادامه دادنِ زندگی آسان نیست و در بیشترِ موارد انگیزه و خوشحالی به شدت به هم گره خورده‌اند، هنوز درست نمی‌دانم چطور می‌شود این موضوع را تحلیل کرد این یادداشت را نوشتم تا یادم باشد این موضوعی است که باید بفهمم.

پ.ن1: از نگاهِ دینی این موضوع خیلی پیچیده نیست، خُب، اگر دنیا زودگذر است خوشحالی‌تان را به چیزی بند کنید که پایدار است: خدا.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۷ ، ۱۴:۲۶
احسان ابراهیمیان