پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

همیشه سوالی که در کیهان شناسی ذهنم را مشغول می کرد این بود که چرا ربطی بین جمله انحنای جهان و تنظیم بودن سرعت و ماده وجود دارد، چرا عدم تنظیم این دو باعث به وجود آمدن انحنای فضایی می شود؟ چند وقت پیش مسئله ای حل کردم که نوید راه حل را میداد: اگر به یک جهان بدون ماده (چگالی=0) دارای ثابت هابل نگاه کنید چیز مزخرفی خواهید دید: یک جهان خالی اما دارای انحنا و در حال انبساط! اما می توان نشان داد با تبدیل مختصات این متریک همان متریک جهان تخت مینکوفسکی است. بنا بر این شاید بتوان منشا انحنا را در انتخاب سطوح زمان-ثابت جست و جو کرد طوری که چگالی را همیشه یک نواخت نگه دارد.

 

خُب شروع به ضرب و تقسیم کردم، انتظار داشتم در یک جهان نیوتونی که سرعت ها در یک لحظه به صورت هابلی تنظیم شده اند، اگر جمله انرژی وجود داشته باشد چگالی یکنواخت باقی نمی ماند بنا بر این برای یکنواخت باقی ماندن چگالی مجبوریم مختصات را جوری تغییر دهیم که سطوح چگالی-ثابت روی خطوط زمان ثابت قرار بگیرند و این به صورت مصنوعی برای قسمت فضایی انحنا ایجاد می‌کند.  اما چیزی که دیدم این بود: در یک جهان کاملا نیوتونی، حتی با وجود جمله انرژی (ناشی از عدم تنظیم سرعت و ماده) باز هم چگالی یکنواخت باقی می‌ماند و نیازی به انحنای فضایی نیست. شِت!

 

تمام این سوال و جوابها برای من در راستای یافتن این نکته است که انبساط هابلی چگونه کار می‌کند، به نظر انبساط فضا-زمان است اما نیست، دقیقا انبساط ماده است و خُب سوال اینجاست که انبساط ماده چطور باعث می شود مدهای کوانتمی از درون افق به بیرون افق کشیده شوند. الله اعلم!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۸ ، ۱۱:۴۲
احسان ابراهیمیان

و این حس قدیمی و تلخ و سیاه، حس نفرت دیدن ورودی‌های جدید دانشگاه، این نفرتم معطوف به خودِ ورودی‌ها نیست، یادآوری آن همه خاطره تلخ برایم ناخوشآیند است. ورودی‌های دانشگاه همیشه با کلی سلام و صلوات وارد دانشگاه می‌شوند با معرفی دانشگاه و دانشکده‌ها و غیره و غیره و نهایتا اردوی مشهدی به استقبال‌شان می‌روند که تک به تکشان برای من عقده‌ای شده که در طول این 9 سال، با هر اول مهر تکرار می‌شود.

 

ثبت نام با تاخیر ما باعث شد نه تنها هیچ کدام از این‌ها را نداشته باشیم بلکه حتی اوضاع به مراتب بدتر از یک ثبت نام خشک و خالی شد؛  اردوی مشهد باعث شده بود که دوستان ما هیچ کدام در فرودگاه به استقبال‌مان نیایند و ما با احساس طردشدگی به ایران برگردیم. رسیدنمان به دانشگاه هم که با فحش معاون آموزشی و سر دواندن برای خوابگاه ندادن و پر بودن کلاس‌ها برخورد همچون سگ آموزش دانشکده و ... همراه بود، گم شدن بین ساختمان‌های اداره‌ها و آدم‌هایی که نمی‌شناختیم و کسی هم نبود دانشگاه را برای ما مفرفی کند  و این همه بدبختی و دویدن و تحقیر شدن برای چه؟ برای این که رشته مهندسی بخوانم که نه مباحثش را دوست داشتم و نه مسائلش برایم جذاب بود و نه روش حل مسئله‌اش برایم قابل درک بود و نه حتی دغدغه‌های مالی-اقتصادی‌اش برایم کوچکترین ارزشی داشت، آن هم کنار یک مشت خرخوان وحشی بی شعور که جز بیست شدن در زندگی هدف دیگری نداشتند، گویی آمده بودند به این جهان که راه از پیش تعیین شده‌ی مدرسه-کنکور-دانشگاه خوب-اپلای را بی کم و کاست و بدون کوچکترین پرسش و چون و چرایی طی کنند! بدون این که حتی بتوانند تصور کنند که راه دیگری هم در زندگی هست و تصوری از این جمله مرحوم رابین ویلیامز در فیلم Good Will Hunting نداشتند گه می‌گفت:

There is more to life than a f**king Fields medal

 

و همه این‌ها شد که من امروز نسبت به مراسم ورودی دانشگاه کینه و بغض دارم. این کینه و بغض من حتی فراتر رفته و به کل سیستم بنیاد نخبگان هم کینه و بغض دارم. تمام این سیستم بر مبنای بازتولید یک مشت انسان بله قربان گوی بیست بگیر و باج بده طراحی شده که چون و چرا نکنند و فقط درس بخوانند و همه را دم به دقیقه چک می‌کند که اگر معدلش از فلان مقدار کمتر شد دیگر مقرری ماهانه‌اش قطع می‌شود و چه و چه در مقابل و من که برای چُس مقرری‌شان نخواستم و حتی ذاتا نمی‌توانستم که شاگرد خوبِ بیست بگیر دانشکده باشم، آنچه مطلوب بنیاد نخبگان است.

 

راستش سابق بر این فکر می‌کردم بنیاد نخبگان برای این ساخته شده که از کسانی که استعدادی در نهاد خود دارند حمایت کند و آنها را پرورش دهد که به مملکتشان خدمتی بکنند، به همین خاطر هم با این همه اتفاقات بد و تلخ دانشگاه فکر می‌کردم باید بیاید و من را دریابد اما وقتی آن سیستم دائم‌الرصد را دیدم که دنبال مچگیری است و به قول دکتر میم عضویت دائم در بنیاد نخبگان جای خودش را به رصد دائم فعالیت‌ها می‌دهد فهمیدم که خیر، این جماعت دنبال یک بچه خوب و بله قربان گو بدون کوچکترین تفکر انتقادی هستند، از این سیستم نه متفکر اصیلی بیرون می‌آید و نه تفکر اصیلی، نه علمِ جدیدی زاده می‌شود نه نگاهِ نویی به دنیا تحویل می‌شود، این سیستم فقط آدم‌های دنباله روی حاشیه به علم زَن تحویل و پرورش می‌دهد و در مقابل هر کسی با کوچکترین گرایشی به اصل و ذات خودش را از سیستم حذف می‌کند و همین است که هرگز از این سیستم کار اصیل با تفکری اصیل بیرون نیامده و نخواهد آمد.

 

اینها را که می‌نویسم دارم به این فکر می‌کنم که من این روزها بی انگیزه هستم، یادم می‌آید که خیلی اوقات شبها در دانشگاه کلاسی خالی پیدا می‌کردم و مکانیک لاگرانژی می‌خواندم آن هم با استایل و روش خاص خودم نه آن چه در کتاب‌ها ذکر شده و چه قدر برایم هیجان انگیز بود! و چه قدر آن روزها انگیزه داشتم، چه قدر آن روزها که شش صبح در اتاق را در دانشگاه باز می‌کردم که نظریه میدان کوانتمی بخوانم برایم لذت داشت اما حالا چه؟ حالا به همه آن سیستمی که ازش متنفرم دارم باج می‌دهم که شاید مرا حفظ کند، مقرری چُسی به من بدهد و نهایتا مرا بپذیرد. نه این من نیستم، من موضوع پایان نامه‌ام را به دانشگاه باج دادم، اما اشتباه کردم، اشتباه.

 

پ.ن1: احساسات تلخ و منفی همیشه نشان می‌دهند که چیزی خراب است.

 

پ.ن2: من انکار نمی‌کنم که سیستم بنیاد نخبگان می‌توان دانشمندانی نسبتا خوب و قابل قبول در سطح جهانی تحویل دهد، اما هرگز نمی‌تواند یک متفکر اصیل پرورش دهد، هرگز، هرگز و هرگز.

 

پ.ن3: می‌توانند اعتراض کنند که چون خودِ تو نتوانستی در این سیستم به جایی برسی داری فحش می‌دهی، بله، درست است، اما این ارتباطی به موضوع ندارد، این که بنیاد پخمگان آدم بله قربان گو می‌خواهد تغییر نمی‌کند، مگر شماها که در این سیستم به جایی رسیدید دقیقا چه غلطی کرده‌اید؟

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۸ ، ۲۳:۴۷
احسان ابراهیمیان