پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

این هم طعن روزگار است که این عنوان با این اوضاع و احوال قرین می‌شود. به هر حال قصه دوباره خوانی بعضی مقاله‌های کتاب «جستارهایی درباره عقلانیت» از انتشارات ترجمان است.

 

مقاله اول آ در باب عصر روشنگری بود و این که اتفاقا متفکران عصر روشنگری اغلب محدودیت عقل را می‌شناختند و بر آن تاکید می‌کردند، علی‌رغم این که مشخصه بارز عصر روشنگری، تاکید بر به کار گیری عقل در مقابل دیگر منابع معرفتی (مخصوصا دین) بود. البته تفاوت رویکردهای جدی هم وجود داشت اما روحیه غالب همین تاکید بر عقل بود. اما هرگز این تصور رویایی را نداشتند که با عقل بشر می‌توان همه چیز را شناخت. تواضع فکری آنها تا جایی بود که حتی آنها هم که تازه علم مدرن را کشف کرده بودند این محدودیت را می‌دانستند که علم قرار نیست ذات نهایی ماده را مشخص کند، شاید این ایده را داشتند که «ذات نهایی ماده» چیز بی معنی است اما نمی گفتند که علم می‌تواند آن را آشکار کند.

 

مقاله دوم آن پرسش وجود هایدگر بود که حتی یک کلمه‌اش را هم نفهمیدم (من هرگز با ادبیات هایدگر و هوسرل و آن طیف از فیلسوفان ارتباط برقرار نکردم، هرگز! نمی‌دانم مشکل چیست)

 

مقاله سوم آن در باره موضوع «عقلانیت‌ها» بود و بررسی این ادعا که «عقلانیت غربی یکی از عقلانیت‌های ممکن است». من هم با نویسنده موافقم که این ادعا ناشی از یکی گرفتن «عقلانیت غربی» با «جهان‌بینی علمی» است که مشابه جهان بینی حلقه وین است و خُب، واقعا الان کمتر کسی حاضر است زیر بار این ادعا برود که سنت عقلانیت غربی لزوما همان جهان‌بینی علمی است. اما همچنان موضوع انتخاب جهان بینی موضوعی بغرنج باقی می ماند.

 

 

مقاله چهارم هم تقریبا خلاصه‌ای بود از کتاب بوغوسیان.

 

باقی مقاله‌ها هم غیر از یکی، در باره عقلانیت در سنت‌های فلسفی چینی و هندی بود. اما مقاله آخر دوباره همان چیزی را می‌گفت که چند جا هم از ابن سینا گرفته تا پل دیویس دیده بودم: این که شاید راه حل برونرفت از این معضل عقلانیت، عرفان و شهود باشد، چیزی که هیچ حجمی از استدلالهای منطقی جای آن را نمی گیرد.

 

پ.ن: موقتا این موضوع عقلانیت را تعطیل می‌کنم، می روم سراغ تاریخ و سیاست و اسلام.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۰ ، ۱۸:۱۶
احسان ابراهیمیان

 

یکی از بدترین پیامد‌های این جنس دو قطبی شدن جامعه عدم امکان گفت و گو و گم شدن حقیقت است، حقیقت در آن نقطه صفر قرار دارد و متاسفانه روز به روز کم طرفدار تر می‌شود.

 

به نظرم هنوز کسانی که از این طرح صیانت از کاربران طرفداری می‌کنند و یا می‌گویند که مجلس در این طرح اطلاع رسانی درستی انجام نداده و مردم بیخودی مخالفند و هنوز جزئیات طرح معلوم نیست، نه درکی از این جامعه دو قطبی دارند نه درکی از آن سوی قطب جامعه. اصلا مسئله مخالفان جزئیات فنی طرح نیست، مسئله عدم اعتماد به حاکمیت است، مردم فقط اعتماد ندارند که نظام ورودی و خروجی اینترنت را کنترل کند و آن را دستکاری کند، قبول که خیلی‌ها دغدغه معیشتی از این موضوع دارند ولی خیلی‌ها هم کارشان وابسته به اینترنت نیست و اتفاقا کاملا نگران استفاده نابه‌جای حکومت از این انحصار اطلاعاتی هستند، اینها حاضراند ایمیل‌شان توسط سیا کنترل شود (که واقعا می‌شود) ولی توسط وزارت اطلاعات نه! دلیلش هم همین عدم اعتماد است، اگر نمیفهمید که چطور کسی می‌تواند اینگونه فکر کند باید بگویم شما آن یکی قطب جامعه هستید وگرنه اینور کم نیستند آدمهایی که این طور فکر می‌کنند! شما هر چه هم شفاف‌سازی کنید تا زمانی که اعتماد مردم را کسب نکنید آنها راضی نمی شوند، اعتماد هم همینطوری با حرف جلب نمی‌شود، اعتماد وقتی جلب می‌شود که صبح زدن هواپیما به جای سرمستی از زدن پایگاه خالی، اعلام می‌کردید که ما صبح حادثه یک موشک زده‌ایم ولی نمی‌دانیم سقوط هواپیما به این موشک ما ربط دارد یا نه، نه این که سه روز کامل پنهان می‌کردید و سی و پنج سال سابقه کاپیتان شهبازی را به باد میدادید و بعدش می‌گفتید آخ دستمان خورد! باز اگر به نظرتان این هواپیما به آن حادثه بی ربط است پس شما هیچ دیدی از قطب این ور ندارید و در قطب آن سمتی هستید.

 

پ.ن: تعداد امضای کارزار مخالفت با طرح صیانت از تعداد رای تمام نماینده های مجلس (غیر از قالیباف) بیشتر است، لعلکم تعقلون!

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۰۰ ، ۱۵:۱۰
احسان ابراهیمیان

 

 در عید کتاب جستارهایی در باب عقلانیت را خواندم، مقالات متعددی بود در باره عقلانیت، چیز زیادی یادم نمی آید که به طور خلاصه بنویسم باید بعدا دوباره بخوانم و بنویسم، اما بلافاصله بعد از آن هراس از معرفت را شروع کردم ولی درس نظریه میدان چنان سنگین شد که عملا نتوانستم بخوانم و تعطیل شد تا همین دو سه روز پیش که دوباره فصلهای ابتدایی را که که قبلا خوانده بودم تند خواندم و بقیه را هم در همین دو روز خواندم و تمام کردم، کتاب کم حجمی است در رد نسبی انگاری، همین مقدمه برای من کافی بود تو به موضوعش علاقه مند باشم چرا که بارها خودم را نسبی انگار یا چنین چیزی خوانده‌ام.

فهمیدم که نسبی‌گرایی شاخه های گوناگون و طیف‌های مختلفی دارد، من هم با بیشتر آنها مخالفم! تفکیک‌های بوغوسیان از نسبیگرایی در ابتدا مرا به شدت هیجان زده کرد. بعدا بوغوسیان به رد بیشتر آنها می پردازد. روش بوغوسیان در نقد نسبیگرایی بیشتر یادواری مشکلات منطقی نسخه‌هایی ساده شده از چنین نسبیگرایی‌های است ( هر چند در رد این نسبی‌گرایی‌های افراطی با بوغوسیان همدل هستم اما به نظر من این کار اصلا روش جالب و جذابی برای نقد نیست و گمان هم نکنم که برای نسبیگرایان قانع کننده باشد، اما قطعا عینی‌گرایان را خوشحال میکند) با این همه بوغوسیان به شما نمی گوید که خب، چرا مطلق انگاری و عینی انگاری خودش خوب است و اصلا چه مطلقی و کدام عینیتی!؟

اما مهمترین قسمت کتاب برای من موضوع نسبی بودن تبیین عقلانی و قصه کون و فایرباند و رفقا بود که فوق العاده مهم بود، چرا که کل داستان نسبی‌گرایی من از همان ماجراها شروع شد. به این معنی که تبیین این که چه چیز عقلانی است و چه چیز عقلانی نیست تقریبا همیشه ناظر به پارادایمی اتفاق می افتد که آن را پذیرفته‌ایم، مثلا این که فکر می‌کنیم عبارت «عامل انبساط تند شونده جهان اجنه هستند» غیر عقلانی است بیشتر به دلیل ناسازگاری آن با پارادایم علمی است نه تناقض یا مشکل منطقی اما اگر به سطحی برسیم که بخواهیم بین دو پارادایم مقایسه انجام دهیم چه؟ معیارهای داوری که خودشان باید قضاوت شوند دیگر فراپارادایمی وجود ندارد که بتواند پارادایم‌ها را مقایسه کند، در این صورت چه؟ گرچه کون میگوید گذار بین دو پارادایم همچنان فرایندی عقلانی است اما لزوما فرایندی قدم به قدم نیست که هر قدم از قدم قبلی به طور منطقی نتیجه شود و هر کسی که این گذار را انجام ندهد ابله است! این راستش دقیقا معنای ارتدکسی از عقلانیت بود که مردم داشتند و فکر میکردند علم هم آن را دارد، البته علم در دوره های نرمالش چنین ویژگی دارد اما در گذار بین پارادایم‌ها نه. گذار بین پارادایم تا حدی شبیه ایمان آوردن است که گرچه بین مغایر با معنای ارتدکس عقلانیت است اما شاید معنای کمتر سفت و سختی از عقلانیت همچنان دارای ایمان آوردن باشد.

 بوغوسیان در انتهای فصل آخر وارد نقد کون و فایرابند می شود، و راستش در این زمینه کاملا برای من نا امید کننده ظاهر شد، جدایی از این که تنها در چند صفحه این کار را انجام داد (که بسیار ناکافی بود و اصلا مرا قانع نکرد) بوغوسیان هم میگوید که فرایند گذار بین دو پارادایم عقلانی ( و شاید عینی) باشد اما اعتراف نمی‌کند که برای این کار مجبور است از معنای ارتدکس عقلانیت فاصله بگیرد، معنایی که در آن عقلانیت کاملا معادل عینیت است و هر کس گذار بین دو پارادایم را انجام ندهد لزوما ابله است!

خلاصه که من هنوز هم منتظر نقد نسبتا جدی به ماجرای پارادایم‌های علمی هستم.

پ.ن1: یک سخنرانی از دکتر شیخ جباری هست که تا نیمه آن را دیده ام اما ادامه اش را هنوز نه، که دقیقا راجع به همین ماجرای پارادایم های علمی است.

پ.ن2: فکر می‌کنم باید جستارهایی در باره عقلانیت را دوباره بخوانم.

پ.ن3: ترجمه یاسر میردامادی گرچه غلط نبود اما لفاظانه بود و گاهی از معادلهای بدی استفاده کرده بود، مثلا نمی‌دانم چرا اصرار داشت به جای سازگاری که برای من کلمه بسیار آشنایی است از سازواری استفاده کند.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۰۰ ، ۰۱:۲۸
احسان ابراهیمیان