خاکستری تا سیاه و سفید
ما دنیا را نه به صورت خودِ خودِ واقعیت بدون هیچ پیرایهای بلکه از طریق مدلهای ذهنی درک میکنیم. یعنی برای مثال من برای تصور کردن ایران یک مدل ذهنی چند پارامتری دارم که قسمتی از آن مردم است، قسمتی حکومت و سیاست و قسمتی هم اقتصاد و .... این مدلهای ذهنی ما است که مبنای پیشبینی و تصمیمهای ماست. مهم است که بدانیم مدل ذهنی ما مساوی با حقیقت نیست، صرفا ابزاری برای درک و تصمیمگیری است.
در فیزیک هم کمابیش با چنین وضعیتی مواجه هستیم، یعنی ما برای گرانش «مدل» داریم. این مدل چند پارامتر و فرمول هم دارد. مهمتر از همه این که برای همین گرانش، ما دو مدل متفاوت داریم که هر دو به کار میآیند: گرانش نیوتونی و گرانش اینشتینی. فیزیکدانان تقریبا مطمئن هستند که هر دو مدل اشتباه هستند، به این معنی که حقیقت گرانش چیزی عمیقتر است که این مدلها صرفا سایههای محوی از آن حقیقت هستند (بحث ابدا فلسفی نیست، بحث این است که اگر یک مدل «حقیقی» گرانش داشته باشیم، در شرایط و حدهای خاصی مثل حد فواصل دور یا حد گرانشهای ضعیف، به مدل اینشتینی و یا نیوتونی میل میکنیم).
اما اگر این مدلها هیچ کدام حقیقت نیستند پس به چه کار میآیند؟ دقیقا به همان کاری که ابتدا هم گفتم: پیشبینی و تصمیمگیری. با این وصف، سادگی مدل هم چیز مهمی است، اگر مدل به اندازه کافی ساده باشد و محاسبه آن راحت، بهتر به کار پیشبینی و تصمیمگیری میآید. بسته به دقتی که نیاز دارید، استفاده از مدل ساده عاقلانهتر از استفاده از مدل پیچیدهتر است، به همین دلیل در پرتاب گلوله توسط اسلحه کمری، نه تنها مدل گرانش نیوتونی بلکه حتی مدل زمین تخت با شتاب گرانش ثابت هم به خوبی جوابگوی نیاز است، در موشکهای بالستیک مدل گرانش نیوتونی و زمین کروی مدل خوبی است و در راه اندازی ماهوارههای جی پی اس مدل گرانش اینشتینی (نسبیت عام) جوابگوی دقتهای ماست. نوشتن محاسبات نسبیت عام برای مدل کردن اسلحه کمری عین حماقت است!
این ترید-آف یا فایده-هزینه بین سرعت و سادگی از یک سو و دقت و نزدیکی به واقعیت از سوی دیگر در مدلهای ذهنی ما نسبت به جهان نیز مهم است. به خصوص جهان انسانها خاکستری است و آنها در عمل و در واقعیت پیچیده و دارای سایه روشن هستند، نقاطی از وجودشان تاریک است و نقاطی روشن، از دور هم خاکستری به نظر میرسند. اما از جنبه عملگرایانه گاهی لازم است ساده فکر کنیم. وقتی دشمنی به ما حمله کرده در موقعیت دفاع از خود، اگر بخواهیم همچنان از مدل واقعی استفاده کنیم به قدری در محاسبه و عکس العمل تعلل خواهیم کرد که نهایتا هلاک میشویم، وقتی دشمن به ما حمله کرده برای زنده ماند باید از مدل فرشته/شیطان یا دوگانه دوست/دشمن استفاده کنیم، مدلهای پیچیدهتر باعث مرگ ما میشوند. مدلهای ساده هم در فیزیک هم در زندگی از جنبه عملگرایانه برتر و مهمتر هستند.
اما از جنبه توصیف واقعیت مدلهای سادهتر معمولا بدتر اند، چرا که واقعیت بسیار پیچیده است. این نکتهای است که انسانها در عمل آن را نادیده میگیرند و همچنان تمایل دارند به خاطر سادگی از مدلهای ساده استفاده کنند، فضای سیاسی ملتهب و دو قطبی الان هم شدت استفاده از چنین مدلهایی را افزایش داده و اگر بخواهم در این میان توضیح دهم که واقعیت پیچده است به سرعت به وسطبازی متهم میشوم! (وسطباز مگر نه این که میخواهد نفعی از دو طرف ببرد که چنین میگوید؟ به خدا با گفتن این حرفها ما از دو طرف فحش میخوریم! آنوری به ما میگوید مخالف دین محدور الدم و اینوری به ما میگوید ماله کش آخوندپرست مزدور!)
خلاصه این که مدلهای ساده از نظر عملی در وضعیتهای بحرانی که سرعت مهم است، بهتراند، اما بوی اندکی از واقعیت دارند. مشکل اصلی تفکر احمقانه وقتی است که همین مدل ساده را حتی در وضعیتی غیر بحرانی هم به کار میبریم و همچنان آن را به عنوان «حقیقت» باور میکنیم. در موقعیتهای آرام، کمی عادت کنیم که دنیا پیچیده است و زحمت پیچیده فکر کردن را به خود بدهیم.
پ.ن: این نوشته را نوشتم تا یادم بماند که سادگی مدلها مهم است و به درد بخور، اما بعد از نوشتنش یادم آمد که سه سال پیش بسیار مشابه همین را نوشته بودم (اینجا). با این همه به خاطر تاکید به اهمیت سادگی، و ارتباط آن به این روزها، این را هم اینجا میفرستم.