پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

ما دنیا را نه به صورت خودِ خودِ واقعیت بدون هیچ پیرایه‌ای بلکه از طریق مدل‌های ذهنی درک می‌کنیم. یعنی برای مثال من برای تصور کردن ایران یک مدل ذهنی چند پارامتری دارم که قسمتی از آن مردم است، قسمتی حکومت و سیاست و قسمتی هم اقتصاد و .... این مدل‌های ذهنی ما است که مبنای پیش‌بینی و تصمیم‌های ماست. مهم است که بدانیم مدل ذهنی ما مساوی با حقیقت نیست، صرفا ابزاری برای درک و تصمیم‌گیری است.

در فیزیک هم کمابیش با چنین وضعیتی مواجه هستیم، یعنی ما برای گرانش «مدل» داریم. این مدل چند پارامتر و فرمول هم دارد. مهمتر از همه این که برای همین گرانش، ما دو مدل متفاوت داریم که هر دو به کار می‌آیند: گرانش نیوتونی و گرانش اینشتینی. فیزیکدانان تقریبا مطمئن هستند که هر دو مدل اشتباه هستند، به این معنی که حقیقت گرانش چیزی عمیق‌تر است که این مدل‌ها صرفا سایه‌های محوی از آن حقیقت هستند (بحث ابدا فلسفی نیست، بحث این است که اگر یک مدل «حقیقی» گرانش داشته باشیم، در شرایط و حدهای خاصی مثل حد فواصل دور یا حد گرانش‌های ضعیف، به مدل اینشتینی و یا نیوتونی میل می‌کنیم).

اما اگر این مدل‌ها هیچ کدام حقیقت نیستند پس به چه کار می‌آیند؟ دقیقا به همان کاری که ابتدا هم گفتم: پیش‌بینی و تصمیم‌گیری. با این وصف، سادگی مدل هم چیز مهمی است، اگر مدل به اندازه کافی ساده باشد و محاسبه آن راحت، بهتر به کار پیش‌بینی و تصمیم‌گیری می‌آید. بسته به دقتی که نیاز دارید، استفاده از مدل ساده عاقلانه‌تر از استفاده از مدل پیچیده‌تر است، به همین دلیل در پرتاب گلوله توسط اسلحه کمری، نه تنها مدل گرانش نیوتونی بلکه حتی مدل زمین تخت با شتاب گرانش ثابت هم به خوبی جوابگوی نیاز است، در موشک‌های بالستیک مدل گرانش نیوتونی و زمین کروی مدل خوبی است و در راه اندازی ماهواره‌های جی پی اس مدل گرانش اینشتینی (نسبیت عام) جوابگوی دقت‌های ماست. نوشتن محاسبات نسبیت عام برای مدل کردن اسلحه کمری عین حماقت است!

این ترید-آف یا فایده-هزینه بین سرعت و سادگی از یک سو و دقت و نزدیکی به واقعیت از سوی دیگر در مدل‌های ذهنی ما نسبت به جهان نیز مهم است. به خصوص جهان انسان‌ها خاکستری است و آنها در عمل و در واقعیت پیچیده و دارای سایه روشن هستند، نقاطی از وجودشان تاریک است و نقاطی روشن، از دور هم خاکستری به نظر می‌رسند. اما از جنبه عملگرایانه گاهی لازم است ساده فکر کنیم. وقتی دشمنی به ما حمله کرده در موقعیت دفاع از خود، اگر بخواهیم همچنان از مدل واقعی استفاده کنیم به قدری در محاسبه و عکس العمل تعلل خواهیم کرد که نهایتا هلاک می‌شویم، وقتی دشمن به ما حمله کرده برای زنده ماند باید از مدل فرشته/شیطان یا دوگانه دوست/دشمن استفاده کنیم، مدل‌های پیچیده‌تر باعث مرگ ما می‌شوند. مدل‌های ساده هم در فیزیک هم در زندگی از جنبه عملگرایانه برتر و مهمتر هستند.

اما از جنبه توصیف واقعیت مدل‌های ساده‌تر معمولا بدتر اند، چرا که واقعیت بسیار پیچیده است. این نکته‌ای است که انسان‌ها در عمل آن را نادیده می‌گیرند و همچنان تمایل دارند به خاطر سادگی از مدل‌های ساده استفاده کنند، فضای سیاسی ملتهب و دو قطبی الان هم شدت استفاده از چنین مدل‌هایی را افزایش داده و اگر بخواهم در این میان توضیح دهم که واقعیت پیچده است به سرعت به وسط‌بازی متهم می‌شوم! (وسط‌باز مگر نه این که می‌خواهد نفعی از دو طرف ببرد که چنین می‌گوید؟ به خدا با گفتن این حرف‌ها ما از دو طرف فحش می‌خوریم! آنوری به ما می‌گوید مخالف دین محدور الدم و اینوری به ما می‌گوید ماله کش آخوندپرست مزدور!)

خلاصه این که مدل‌های ساده از نظر عملی در وضعیت‌های بحرانی که سرعت مهم است، بهتراند، اما بوی اندکی از واقعیت دارند. مشکل اصلی تفکر احمقانه وقتی است که همین مدل ساده را حتی در وضعیتی غیر بحرانی هم به کار می‌بریم و همچنان آن را به عنوان «حقیقت» باور می‌کنیم. در موقعیت‌های آرام، کمی عادت کنیم که دنیا پیچیده است و زحمت پیچیده فکر کردن را به خود بدهیم.

 

پ.ن: این نوشته را نوشتم تا یادم بماند که سادگی مدلها مهم است و به درد بخور، اما بعد از نوشتنش یادم آمد که سه سال پیش بسیار مشابه همین را نوشته بودم (اینجا). با این همه به خاطر تاکید به اهمیت سادگی، و ارتباط آن به این روزها، این را هم اینجا می‌فرستم.

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۰۱ ، ۱۱:۱۲
احسان ابراهیمیان

قبلا وقتی شاهد نفهمی و بی‌خبری عمیق یک نفر بودم عصبانی و خشمگین می‌شدم، مثلا وقتی می‌دیدم کسی عمیقا از آنچه در کف جامعه می‌گذرد بی‌خبر است یا چنان در پیله محکم اندیشه ساده و بچه‌گانه خودش فرو رفته که عاجز از دیدن واقعیت است یا آن را بسیار کج و معوج می‌بیند، دوست داشتم بر سرش فریاد بکشم.

 

حالا اما نفس راحتی می‌کشم و دلم به حالش می‌سوزد، او را شبیه کوری می‌بینم که ایده و اندیشه و تصور او از واقعیت، آن واقعیت بیرون را تغییر نمی‌دهد، واقعیت و حقیقت هست، همیشه هست و همیشه خواهد بود، نه نیاز به دفاع دارد و نه نیاز به فریاد و خشم، برعکس این ما هستیم که به واقعیت و به دیدن و فهمیدن حقیقت نیاز داریم، نه حقیقت به ما. هر آنکس که از دیدن آن عاجز است، دیر یا زود با سیلی سخت آن از خواب بیدار می‌شود، اگر هم نشود بالاخره به خاطر نفهمیدن آن هلاک خواهد شد، مثل کسی که بالاخره با درمان‌های خانگی و روغن بنفشه از کرونا می‌میرد.

 

پ.ن1: معمولا می‌گویند کسی که در مواجهه با عقیده مخالف عصبانی می‌شود به خاطر این است که خودش هم از عقیده خودش کامل مطمئن نیست، این گزاره گرچه به طور مطلق درست نیست اما رد غلیظی از واقعیت هم دارد، این عصبانیت معمولا ناشی از یک احساس عدم امنیت است. اگر شما کسی را ببینید که در وسط ظهر میانه شهر ادعا می‌کند که اکنون شب است، چه حسی نسبت به او پیدا می‌کنید؟ دلتان به حالش می‌سوزد یا خشمگین و عصبانی سعی می‌کنید خورشید بالای سرش را به او نشان دهید؟

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۱ ، ۱۴:۵۹
احسان ابراهیمیان

 

یکی از ترندهای جالب این روزها واکنش به دهه هشتادی‌ها و نقش آنها در وقایع جاری است. بی‌پرده بگویم تا به حال واکنش منطقی یا تحلیلی عقلانی راجع به دهه هشتادی‌ها (یا به طور دقیقتر نسلی که از حدود 75-76 شمسی شروع می‌شود) ندیده‌ام. اغلب واکنش‌ها یا تعریف و تمجید افراطی از هوش و آگاهی و آزاد بودن این نسل است، یا تحقیر رک و سرکش بودن و راحت‌طلبی این نسل که من احساس می‌کنم هر دوی این واکنش‌ها صرفا فرافکنی (پروجکت کردن) عقده‌های گوینده‌ها است و نه واقعیتی فراگیر در باره این نسل (در واقع تنها مقاله‌ی قابل خواندنی که در باره این نسل و به طور کلی تفاوت‌های نسلی دیده ام این مقاله است)

من ارتباط معنی‌داری با این نسل ندارم که آنها را مقایسه کنم، ارتباط من بیشتر از طریق کلاس‌های المپیاد است که جامعه‌ای به شدت بایاس است و اصلا نمی‌توانم آنها را نماینده دهه هشتادی‌ها فرض کنم، در واقع من حتی از نظر بی‌پروایی یا صراحت تفاوت اساسی بین این بچه‌ها و هم نسلان خودم ندیده‌ام (نسل‌های قبلی را هم که اصولا ندیده‌ام) که شاید به خاطر همین جامعه گزینش‌شده‌ای باشد که با آنها در ارتباط بوده‌ام. حدس میزنم این نسل تا حدی واقعا رک و رها از قید و بندهای سنتی و عرفی جامعه ما است و کمتر به ظاهرسازی و تعارفات گذشته پایبند است، به دلیل گسترش اینترنت هم به احتمال زیاد واقعا «اطلاعات» بیشتری از دنیا دارند. اما ابدا ایده‌ای درباره آگاهی یا هوش یا سطح عقلانیت یا حتی توانایی تفکر انتقادی آنها ندارم، حدس خام و محافظه‌کارانه من این است که از این جنبه‌ها تفاوت معناداری با گذشته خود ندارند ولی خب، هم کمّی کردن این‌ها یک بحث است و هم اندازه گرفتنشان یک بحث، خوشحال می‌شوم اگر داده آماری در این باره ببینم.

 

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۰۱ ، ۱۰:۴۵
احسان ابراهیمیان