دوگانه ساده و پیچیده را میتوان به راحتی با دوگانه آسان و سخت اشتباه گرفت در حالی که این دوگانهها تفاوت عمیقی با هم دارند. آنچه باعث میشود این دوگانه به راحتی با همدیگر اشتباه گرفته شود این است که کارهای ساده یا موضوعات ساده معمولا آسان هم هستند (مثل چای خوردن) و کارهای پیچیده یا مسائل پیچیده اغلب سخت هم (مثل سیاست) هستند. اما مثالهای جالبی از مسائل ساده اما سخت و یا پیچیده اما آسان هم وجود دارد گرچه نادر هستند. برای مثال به نظر من ریاضی بنیادی (مثل نظریه مجموعهها یا منطق ریاضی) مثالهایی از موضوعات بینهایت ساده اما بسیار سخت هستند.
اما تفاوت این دوگانه چیست؟ حدس میزنم فهم همه از دو گانه آسان و سخت کافی است اما آنچه به توضیح نیاز دارد تفاوت ظریف دوگانه ساده و پیچیده با دوگانه آسان و سخت است. مسائل ساده جزئیات بسیار کمی دارند و مسائل پیچیده جزئیات بسیار زیادی دارند، دقیقا به همین خاطر مسائل ساده معمولا آسان هم هستند و مسائل پیچیده معمولا سخت هم هستند، فهمیدن یا انجام دادن جزئیات کم معمولا آسانتر از فهمیدن یا انجام دادن کاری با جزئیات بسیار زیاد است. اما چیزهایی مثل ریاضیات بنیادی یا منطق در عین این که جزئیات بسیار کمی دارند اما سخت هم هستند (وگرنه ریشه کلمه ریاضی با ریاضت یکی نبود!) دلیل این سختی احتمالا به دلیل زبان عجیب و انتزاعی آن است، اما هر چه که هست فاقد جزئیات زیاد و بنابر این ساده هستند. برعکس این حالت هم احتمالا وجود دارد، کارهای پیچیدهای که آسان هستند، کارهایی با جزئیات بسیار زیاد که صرفا باید آن جزئیات را فرا بگیرید و فراتر از آن سختی مضاعفی ندارد، فکر کنم عکاسی نجومی یا آشپزی ایرانی یکی از این کارهاست که گرچه پیچیده و پر از جزئیات است و انجام آن حوصله زیاد میخواهد اما سخت نیست، به این معنی که به شرط حوصله کردن همه توان انجام آن را دارند.
پ.ن: مدت بسیار طولانی این موضوع در ذهنم بود، گفتم آن را بنویسم.