پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

برگه‌ها رو که صحیح می‌کردم یه لحظه برام سوال شد که اون برگه‌شو چی کار کرده، می‌دونستم شماره گروهش یه جوریه که حول و حوش شماره برگه‌های من نیست پس باید بین اون یکی سری دنبالش بگردم، هزار تا برگه بود و راستش این مسئله برام اون قدر مهم نبود که بشینم دونه دونه ورق بزنم، گفتم همینجوری چند تا به چندتا تند تند ورقش میزنم اگه دیدم که دیدم ندیدم دیگه مهم نیست، ورق که می‌زدم یه‌هو اسمش خورد به چشمم، با خوشحالی از این «شانس»ی پیدا کردن، برگه‌اش رو بیرون کشیدم و نگاه کردم که سوالا رو چی کار کرده. دیدم خیلی گند زده، بعد از تعجب از این که چرا گند زده یه حس قوی پیدا کردم تا به ایکس که اونو میشناسه بگم که این بیچاره امتحانشو گند زده. گفتم شاید برای ایکس مهمه که اون چی کار کرده از این جهت که اون مدتی قبل تو کانون توجه ایکس بوده و معمولا آدم دوست داره راجع به آدمهای مشترکش با بقیه حرف بزنه (غیبت هم حس مشابه‌یه البته). احتمالا هم وقتی این خبرو می‌دادم با یه لحنی می‌گفتم که «واقعا» شبیه یه سال بالایی دلسوز جلوه می‌کنه، و کل این فرایند کاملا ناخودآگاه بود.

راستش از ذوق خودم برای رسوندن این «خبر» تعجب کردم. این که قلبم تند تند میزد و حسی شبیه موفقیت احساس می‌کردم برام عجیب بود، تا این که فهمیدم «حقیقت» چیز دیگه‌ایه. اون یه مدت قبل سر اون قضیه تو کانون توجه بود و من سالها بود از این «کانون توجه» دور شده بودم، رسوندن این که نمره‌اش خراب شده صرفا یک «خبر» برای ایکس نبود، بلکه اعلام تلویحی این بود که من از اون بالاترم، روش قدرت دارم و تا حدی تو این درس سرنوشتش دست منه! (یا حداقل خبر دارم). یه جوری اثبات برتری از دست رفته‌ام! بله! همین قدر کثافت، همین قدر حقیر! و قسمت ترسناک‌تر قضیه این بود که من به این موضوعات فکر نکرده بودم، بلکه غریزه برتری‌جویی تکاملی لعنتی‌ایم کاملا ناخودآگاه داشت همه چیز رو پیش می‌برد.

نمی‌خوام خیلی فاز این بگیرم که من بدترین موجودِ روی زمینم و از این حرفا، فکر می‌کنم درون همه آدمها از این وسوسه‌ها هست، حتی ظاهرا برای حضرت یوسف هم وسوسه زلیخا قوی بوده، مسئله اینه که چطور این وسوسه رو می‌شه کنترل کرد. من دست کم تو این مورد کنترلش کردم ( و دست کم تا الان) اما واقعا این که تمامِ این ماجرا برام ناخودآگاه بود و یه لحظه اتفاقی سرِ یه جرقه به ذهنم رسید که دلایلش چیه، برام ترسناکه، ترسناکه که ما چه قدر ناخودآگاه می‌تونیم آدمهای کثیفی باشیم و معلوم نیست تا حالا چند تا از این جنس کارا از دستم در رفته.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۲۱
احسان ابراهیمیان