چند مدت پیش دوباره کمی بین موسیقیهای فولکلور چرخیدم، قبلا هم در باره حس خاص موسیقی فولکلور آذربایجان برای خودم نوشته بودم اما این بار کمی گستردهتر نگاه کردم. از شمال اروپا تا هند آنچه برای من عجیب بود این است که حتی در شادترین ریتمهای این موسیقیها، حس مبهم و گنگی از غم دریافت میکردم. من هیچ دانشی از موسیقی ندارم و موضوع را با یک دوست موزیسین عزیز (آرش هژیرآزاد) در میان گذاشتم و یکی دو نمونه از موسیقیهای فولکلوری که گوش کرده بودم را فرستادم، تایید کرد که بله، گرچه ریتم این آهنگها تند و ظاهرا شاد است اما گام موسیقی آنها حس غم ایجاد میکند، ممکن است کسی از این آهنگها حس شادی بگیرد اما کم نیستند کسانی که حس غم نیز از آن دریافت کنند و از نظر فنی هم گام این موسیقی را معمولا درنغمههای غمگین استفاده میکنند. (البته تصریح کرد که موسیقی شرق دور معمولا چنین حس غمی ندارد)
با هم موافق بودیم که این احتمالا دلیلی جامعهشناختی دارد، تاریخ بشر هرگز تاریخ پر از صلح و شادی نبوده است، بنابر این نغمههایی فراتر از نغمههای کوچه و بازار در دل تاریخ ماندگار میشدند که بازتابی از احساسات عام آن مردمان باشند و تم اصلی آن احساسات چیزی جز غم نبود، چنین میشود که حتی در میان نغمههای شاد آنها، نغمهای ماندگار میشود که تهمایهای از غم در آن احساس شود، درست مثل زندگی خودشان.
پ.ن1:این اجرای زیبا از یک نغمه فولکور خاص یونانی را بشنوید:
https://www.youtube.com/watch?v=dm1MWr0ZNdI
در یکی از کامنتهای ابتدایی یک یونانی توضیح میدهد که درباره چه میخوانند.( چه قدر حال و هوای همان نغمههای ترکی را برایم دارد، شاید به خاطر همزیستی طولانی ترکان و یونانیان باشد)
پ.ن2: چند مدت پیش به پیشنهاد سارا کتاب قدرت اسطوره جوزف کمبل را خواندم، نگاه کمبل به اسطورهها نیز چیزی شبیه این است، ما معمولا اسطورهها را به صورت قصههایی تخیلی از مردمان مجنون قدیمی میفهمیم، اما کمبل میگوید که اصلا مهم نیست واقعیت تاریخی این اسطورهها چه بوده، مهم این است که این روایتها به دلیلی که به روانشناسی آن جمعیت مربوط است، همهگیر شده و باقی مانده، و این راهی باز میکند که روان جمعی بشر آن زمان را بکاویم و آن را درک کنیم، داستانهای اساطیر را نباید عینی تفسیر کرد، به محض این که بفهمید هر عنصر داستان اساطیری نماد و استعارهای برای مفهومی است که همه آن را میشناسند، تازه در میابید که مضامین اسطورههای سرخپوستی و مغولی و چینی و ایرانی و سامی اغلب یکسان است، آنها صرفا با نظام نمادین متفاوتی این قصهها را تعریف کردهاند. ترغیب شدم بیشتر از کمبل بخوانم.