پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

رَنج

چهارشنبه, ۲ شهریور ۱۴۰۱، ۰۷:۴۷ ب.ظ

نمی‌توانم به موضوع منسجم فکر کنم اما می‌نویسم شاید کمک کند:

وقتی بالاخره نئو داستانِ ماتریکس در قسمت دوم وارد چشمه یا Source می‌شود، و طبق پیشگویی قرار بود با ورود وی به چشمه جنگ بین انسان و ماشین پایان یابد، در کمال ناباوری با آرکیتکت یا معمارِ دنیای ماتریکس رو به رو می‌شود. آرکیتکت یک هوش مصنوعی بسیار پیشرفته است که در هیبت پیرمردی با کت و شلوار و ریش سفید تجسم یافته و همه چیز را از دریچه منطق خشک و عقلانیت سرد و سود محور و معادلات ریاضی نگاه می‌کند، حتی خود نئو هم برای آرکیتکت جمع باقی مانده‌ها یا انتگرال یک قسمت «اضافی» و ناخواسته معادله است.

آرکیتکت با صداقت ماجرای شکل گیری ماتریکس را بازگو می‌کند و چرایی وجود نئو و نقش او را با ادبیاتی ماشینی و دقیق شرح می‌دهد، او می‌گوید که اولین ماتریکس طراحی شده توسط وی بی‌نقص و بی‌نظیر بود، گرچه صریح نمی‌گوید اما برداشت تلویحی از حرف او و درک زمینه فکری و کنار هم گذاشتن جملات بعدی‌اش نشان می‌دهد که اولین پیش‌طرح ماتریکس یک بهشت سراسر خوشی و لذت برای انسان‌هایی بود که ربات‌ها می‌خواستند از آنها به عنوان باتری استفاده کنند، یک معامله آشکارا پرسود برای دو طرف، ماشین‌ها انرژی گیرشان می‌آمد و انسان‌ها لذت و دوری از درد و رنج که همیشه در آرزوی آن بودند.

آرکیتکت جزئیات را شرح نمی‌دهد و تنها به این بسنده می‌کند که انتهای آزمایشِ ماتریکسِ بهشت یک شکست تمام عیار بود، آرکیتکت که اکنون بیشتر با انسان‌ها سر و کله زده حالا فکر می‌کند این شکست به خاطر نقص ذاتی درون هر انسان است: انسان به رنج نیاز دارد!

اولین باری که سارا به من گفت خیلی از انسان‌ها از رنج کشیدن احساس ارزش می‌کند تعجب کردم، مگر دیوانه هستند؟ برای منی که در بیست سالگی فکر می‌کردم «اصولا هر کسی هر کاری می‌کنه به قصد لذت بردنه» و تصورم از خودم و چرایی فیزیک خواندنم این بود که چون بیشتر از بقیه چیزها برایم لذت بخش بود و اصولا اکثر چیزهایی که در زندگی به دست آورده بودم، به خاطر کارهایی بود که بدون زیاد فکر کردن به آینده و تبعات آن، صرفا از روی لذتی که به من می‌داد و خوش‌آمد خودم انجامش می‌دادم، شنیدن این نوع نگاه بسیار عجیب بود. با این همه بذر فکر کردن به این موضوع در ذهنم کاشته شد.

وقتی این نوشته ترجمان را که دیدم دوباره همان بحث برایم زنده شد، که شاید ما به رنج‌های خودخواسته برای احساس معناداری نیاز داریم. همان نوشته هم می‌گفت که احتملا باید منطقی به نظر برسد که هدف اصلی انسان دوری از رنج است، این دید منطقی با نگاه سرد و خشک آرکیتکت نیز همراستا است، انسانی که آزادانه به دنبال رنج است، رفتار غیر منطقی دارد و نقص ذاتی انسان است که او را به سمت درخواست رنج کشیدن سوق می‌دهد. با وجود این که من هم تمایلی به این نگاه آرکیتکت دارم اما برایم جالب است که این برچسب «غیر منطقی بودن» و «نقص ذاتی انسان» برایم رنگ بویی آشنا دارد: اتهامی که فرهنگ و تمدن جدیدِ غرب به شرقیان غمگین وارد می‌کند!

ادبیات شرق با موضوع غم و رنج بسیار مانوس بوده و آن را پذیرفته بود، حتی موضوع فراتر از ایران یا زبان فارسی است، جایی از نزار قبانی می‌پرسند که چرا این قدر غمگین می‌سراید و پاسخ می‌دهد که غم میراث قوم ماست. خاورمیانه همیشه غمگین بوده، ادیبان و شاعرانش هم همیشه غمگین بوده‌اند، حتی خیام هم وقتی به نظر می‌رسد که از فرط شادی و خوشی در بیت اول فرمان می‌دهد که «خیام اگر ز باده مستی خوش باش، با ماهرخی اگر نشستی خوش باش» اما در بیت دومش آشکار می‌کند که این فرمانش به شادی ناشی از غمی عمیق است است: «چون عاقبت کار جهان نیستی است! انگار که نیستی، چو هستی خوش باش»، ابیات دیگر خیام هم همینطوراند، غم خوردن در شعر سعدی و حافظ هم مفهوم بسیار پررنگی است، این استعاره که بر گِل آدم چهل روز باران غم و بلا و تنها یک روز باران شادی باریده، در ادبیات ما طنین انداز است. این غم آلود بودن در کنار تقدیرگرایی شاید مشخصه انسان شرقی از دید انسان نشسته در غرب باشد، نشسته در غرب الزاما به معنی جغرافیایی آن نیست، اکثر ماها که با ذهنیت مدرن بزرگ شده‌ایم در واقع در غرب نشسته‌ایم و به گذشته شرقی خود نگاه می‌کنیم. شاید حتی غرب باستان هم همین نگاه شرقی را داشته باشد، رواقیان غربی هم بسیار با موضوع رنج و غم و تقدیر مانوس بودند. پس شاید بهتر باشد از تقابل دنیای مدرن و سنت حرف بزنیم و نه از غرب و شرق، با این اوصاف دنیای مدرن همیشه سنت را تمسخر کرده به خاطر این گرایشش به غم و تقدیر، درست همانند آرکیتکت. هنوز هم لطیفه‌هایی در این باب دست به دست می‌شود که اگر به ما شرقی‌ها بود به جای اختراع کولر همچنان زیر گرما احساس می‌کردیم که این مشیت الهی است (جالب اینجاست که خود ایده سرمایش به وسیله تبخیر آب در مصر و ایران باستان رواج داشته و کولرهای نوین فقط نسخه الکتریکی آن هستند).

دست بر قضا مدرنیته همان منّتی را بر سر ما می‌گذارد که آرکیتکت بر سر انسان می‌گذاشت: این که بهشت وعده داده شده ادیان را برای ما روی زمین فراهم کرده، مدرنیته به کمک تکنولوژی چنان امکاناتی در زندگی ما خلق کرده که بزرگترین و مرفح‌ترین پادشاهان در دویست سال پیش هم آن را نداشتند، پزشکی عمر انسان را افزایش داده و یاداور وعده جاودانگی انسان در بهشت است، دنیای مدرن حتی مدعی است که مشکلات روحی و روانی ما را می‌تواند با دارو یا تکنولوژی های دیگر رفع کند. اما اگر قرار است ما با سختی احساس معنا کنیم، پس عجیب نیست که این همه آدم در دنیای مدرن احساس پوچی و بی معنایی می‌کنند. شاید به همین دلیل است که شخصی از قلب رفاه در اروپا ناگهان می‌رفت تا به داعش بپیوندد، شاید او آنجا احساس معنا می‌کرد‌.

من دشمن مدرنیته نیستم و معتقدم این که عامدانه انسان‌ها را دچار رنج کنیم تا احساس معنا کنند، عملی شیطانی است. چه این که رنج‌های ناخواسته و تحمیلی نه تنها معنا ایجاد نمی‌کنند کدورت و نفرت هم ایجاد می‌کنند. این را آرکیتکت با طرح بعدی خود نیز فهمید، طرح بعدی آرکیتکت یک دنیای واقعی‌تر بر اساس تاریخ انسانی بود که بازتاب دهنده جنبه‌های به قول خودش تاریک و مضحک وجود انسان، یعنی همان نیاز به رنج باشد، اما این ماتریکس هم شکست خورد. جواب نزد برنامه دیگری بود، برنامه‌ای که به قول آرکیتکت، ذهنی پایین‌تر یا شاید کمتر کمال‌گرا داشت، یعنی اوراکل. اوراکل می‌دانست که انسانها نه تنها به رنج نیاز دارند بلکه نیاز دارند که رنج را انتخاب کنند، مشکل اصلی برنامه انتخاب بود، 99 درصد آزمون شوندگان این نسخه ماتریکس را پذیرفتند هر چند وجود حق انتخاب از نظر ریاضی باعث افت و خیز در ماتریکس می‌شود و عاملی ناخواسته در ماتریکس ایجاد می‌کند که ذهن کنترلگر و جبرگرای آرکیتکت از آن بیزار است. و نهایتا انتگرال همین افت و خیزها (انتخاب‌ها) نئو را نتیجه می‌دهد.

شاید گذشتگان ما جایگاه رنج و غم در زندگی ما را بهتر از آنچه فکر می‌کنیم تشخیص داده بودند، ما عادت داریم در موضوعات جزئی و تخصصی گذشتگان خود را متهم به حماقت و سادگی کنیم، اما شاید این بار حق با آنان باشد که «مرد را دردی اگر باشد خوش است»، همان طور که گفتم حرف من پشت پا زدن به هر آسایشی که دنیای مدرن برای ما فراهم کرده و زندگی در کوه و بیابان نیست، اما فکر می‌کنم اجبار و توقع خوشحال بودن انسان‌ها از خودش، حذف هر «وایب منفی» و مثبت‌گرایی افراطی نتیجه معکوس می‌دهد، بهشت سراسر لذت برای انسان محکوم به شکست است، چه ماتریکس آن را ایجاد کند چه دنیای مدرن، ما باید غم را بپذریم و با آن کنار بیاییم، حتی اگر این بازدهی تولید را علی‌رغم میل تکنولوژی‌پرستان کم کند.

پ.ن: شاید من خودم را هم اشتباه فهمیده‌ام، شاید من به نوعی دیگر رنج می‌کشم اما نمی‌فهمم و در نهایت همان احساس ارزش را دارم، نمی‌دانم.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۶/۰۲
احسان ابراهیمیان

نظرات  (۳)

شاید چیزی که انسان دنبالشه، بیشتر تنوعه تا خود رنج. بعید می‌دونم کسی رنجِ مدام رو انتخاب کنه و از این وضعیت عمیقن احساس معناداری و رضایت داشته باشه. خوشیِ مدام و زندگی بدون چالش، آدم رو ملول می‌کنه، اما رنج باعث می‌شه انسان همون زندگی‌ای که براش ملال‌انگیز شده بود رو بعد از عبور از رنج با نگاه تازه‌ای پیش ببره؛ در حالی‌که الان یه سری تغییراتی هم در خودش و زندگی‌ش می‌بینه که براش خوشاینده (مثل همون چیزهایی که تو مقاله هم اشاره شد بود: احساس قدرت بیشتر، هم‌دلی بیشتر و…). همون طور که آسودگی مدام آدم رو کسل و دل‌زده می‌کنه، رنج مدام هم فرسوده‌ش می‌کنه و این‌جاست که ممکنه حتا دست به خودکشی بزنه تا خودش رو از وضعیت نجات بده.
برای همین فکر می‌کنم در ذات این انتخاب رنج هم همین لذت‌جویی خوابیده. لذتی که به شکل‌های مختلف و در سطوح مختلف خودش رو نشون می‌ده: از آسودگی بعد از گذر از رنج گرفته تا احساس رضایت از داشتن معنا و انجام یک کار ارزشمند. 
یعنی تضادی با این تفکر منطقی که آدم اساسن به دنبال لذت و خوشبختیه نمی‌بینم.

پاسخ:
حرفای دقیقی میزنید

فقط چند تا نکته، یکی این که رنجی باعث خودکشی و فرسودگی میشه که ناخواسته باشه، رنج ناخواسته واقعا آزاردهنده است، اما حرف من اینه که چیزی که بدون رنج به دست بیاد حس خوبی به آدم نمیده، شاید اسم همین حس خوب رو بذارید «لذت» مشکلی با این ندارم ولی حرفم اینه که ما برای احساس رضایت از همین «لذت» اساسا به رنج نیاز داریم.

و نکته اینه که منم موافقم که قاعدتا انسان رنج رو به ما هو رنج انتخاب نمی کنه، کی در پی رنج خالیه؟ آدم رنج رو در لباس چیزهای مختلف انتخاب میکنه، کسی منکر اینه که بچه داری رنجه؟ کسی منکر اینه که ازدواج رنجه؟ اما ما اینا رو انتخاب میکنیم، چون اینا به ما هو رنج نیستن، چیزهایی هستند که مقدار زیادی رنج به همراه دارن اما حرف من اینه که دقیقا همین رنج‌ها هستند که باعث میشن ما از اینا احساس رضایت و احساس خوب داشته باشیم، اگه همه مزایایی که ما از بچه داری و ازدواج کسب می کنیم بدون رنج کسب کنیم آنچنان حس رضایت نمیگیریم.

فکر می‌کنم منظورمون یکیه، فقط برداشتم از حرفاتون (مخصوصن قسمت ابتدایی پست) این بود که انتخاب آگاهانه‌ی رنج با این‌که آدم‌ها اساسن در جست‌وجوی خوشبختی هستند در تضاده. به همین خاطر گفتم فکر می‌کنم تضادی وجود نداره، چون به قول خودتون آدم برای رسیدن به لذت حقیقی انگار باید از مسیر رنج عبور کنه.

 

بله، حق با شماست؛ رنج هر اندازه هم شدید و طولانی باشه، چنان‌چه انتخاب شخص باشه منجر به خودکشی نمی‌شه. توی ذهن من یه چیزی شبیه کم آوردن یا برآورد اشتباه از میزان رنج خودخواسته بود که این هم در واقع رنج انتخاب نشده ست.

پاسخ:
بله بله، دقیقا، منم معتقدم در تضاد نیستن، بلکه این رنج لازمه اون خوشبختیه، چون این رنجه که به اون خوشبختی معنا میده

جالبه اولین چیزی که بذر شک به اسلام رو تو ذهن من کاشت نه مطالعه‌ی کتاب‌های فلسفی بود نه آشنایی با نظریه‌ی تکامل و …؛ بلکه توصیف بهشت بود که به طور کلی من رو نسبت به ادیان دلزده و مشکوک کرد! تو بهشت معهود، با وجود کودکی‌م سعادت نمی‌دیدم، ملال می‌دیدم. فکر می‌کردم آب و غذا رو دوست دارم چون تشنه و گرسنه می‌شم، وقتی از خواب بیشتر لذت می‌برم که خیلی خسته‌م، نمره‌ی بیست(!) در صورتی خوشحالم می‌کنه که براش تلاش کرده باشم و مثلن تک‌نمره‌ی بیست کلاس باشم! فکر می‌کردم بهشت درواقع پاسخ نیازها و خواسته‌ها و سمت دیگه‌ی چالش‌هاست. همه چیز خیلی مسخره و از اساس بی‌معناست اگر اصلن نیاز و خواسته و چالشی نباشه!
اگر تشنگی و گرسنگی نباشن، آب و غذاهای آن‌چنانی بهشت به چه دردی می‌خوره؟ اگر عاملی برای غم نباشه، شادی چطور ادراک می‌شه؟ اگر شکست و شکست‌خورده‌ای نباشه، موفقیت چطور منجر به احساس رضایت و افتخار می‌شه؟
آدم این حس‌های خوب رو می‌خواد، فقط مشکل این‌جاست که بهای این حس‌های خوب، رنجه! مگه می‌شه چیزی خواست و بدون سختی به دستش آورد؟ 
مگر این‌که چیزی نخوای!
نمی‌دونم تونستم منظورمو برسونم یا نه. مشکلم بیشتر با این طرز فکریه که از آرکیتکتِ ماتریکس نوشتید. این‌که فکر می‌کنه آدم‌ها آرزو دارن از درد و رنج فرار کنن اما در عملْ سیستمی که این امکان رو  براشون فراهم کرده جواب نمی‌ده. علتِ جواب ندادنش این نیست که آدم‌ها رفتار متناقض نشون می‌دن، علتش وابستگیه خوشی و رنج به همه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی