پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

 

قبلا دو بار از دغدغه‌هایم برای ماندن در ایران در دوره دکتری نوشتم، (اینجا و اینجا) حالا دکتری در حال اتمام است و باید نهایتا با چیزی رو به رو شوم که تا اینجا پیچانده بودم: رفتن!

بله می‌خواهم بروم، نه این که از دکتری در ایران پشیمان شده باشم یا فکر کنم اشتباه کردم، نه، کمابیش از ایران بودنم خوشحال بودم. از طرفی از رفتن یک اتفاق دراماتیک مثل «فصل جدید زندگی» و «قدمی به سمت رشد و سعادت» یا «نجات از ایران» چیزهایی از این دست نمی‌سازم، رفتن برایم در حال حاضر مرحله‌ای دیگر از زندگی آکادمیکم است، حتی اگر دکتری خود را جایی مثل دانشگاه نیویورک هم گرفته بودم باز باید در این مرحله کوله‌بار سفر می‌بستم تا در جامعه علمی بچرخم. خوب یا بد علم یک فعالیت جمعی است که در جامعه علمی پیش می‌رود و برای آشنایی بیشتر واقعا لازم است که به جاهای مختلف سفر کنید و با آدمهای مختلف دیدار کنید و همکاری داشته باشید. رفتنِ الانم را هم جزئی از همین ماجرا حساب می‌کنم. به همین خاطر حتی مطمئن نیستم که این رفتنم همیشگی است یا قرار است بالاخره برگردم ایران و ماندگار شوم (کاملا بستگی به روند اتفاقات دارد). چون رفتن برایم چنین جنبه دراماتیکی ندارد، استرس این را هم ندارم که مثلا آنجا جایگیر بشوم یا نشوم، زبان و بیگانگی فرهنگی اذیتم کند یا نکند و .... ولی خب، کمی حجم کارهای لازم برای رفتن به نظرم زیاد است، حل کردن موضوع سربازی و تمام کردن پایان نامه و رد بدل کردن ایمیل و برقرار کردن لینک و کارهایی از این دست چندان برایم خوشایند نیست و همین هم بود که تا الان رفتن را به تاخیر انداخته بودم، ولی دیگر نمی شود، احتمالا یک یا دو سال آینده دیگر ایران نیستم (زمانش بسته به این است که وضع اینجا و پیشرفت کار و استقبال مردم از کارهایم و ... چطور باشد).

پ.ن حافظ: واقعا در دلشوره‌ها غوغا می‌کند، مثل همین الان که می‌گوید خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن؟ تا ببینم که سرانجام کار چه خواهد بودن؟ پیر میخانه همی خواند معمایی دوش، از خط جام که فرجام چه خواهد بودن.

 

پ.ن سه سال پیش: دارم به تاریخ این نوشته نزدیکتر می‌شوم و مثل دو سال قبلش دلشوره و استرسم بیشتر می‌شود. خدایت بیامرزد مرد، وقتی میخواندم هنوزم به نظرم عجیب می آید که پذیرفته‌ایم تو دیگر بین ما نیستی.

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۰/۰۹/۰۹
احسان ابراهیمیان

نظرات  (۳)

۰۹ آذر ۰۰ ، ۱۰:۵۶ پیمان ‌‌

امیدوارم تو یک موقعیت علمی خیلی خوبی پذیرفته بشی.

پاسخ:
ممنون 🙏🙏🙏

سلام،

ایول، عالیه! امیدوارم همه‌چی عالی پیش بره.

پاسخ:
سلام، ممنون همچنین
۰۱ دی ۰۰ ، ۱۴:۲۷ امید ظریفی

سه‌تا متن ماندن رو خوندم. فعلن فقط می‌تونم تشکر کنم که نوشته‌ید و می‌نویسید از این داستان هم‌چنان. (-: شنیدنِ چیزهایی که توی سر آدم می‌گذره از زبون بقیه بسیار خوش‌آینده. 

پاسخ:
امیدوارم این داستان سرانجام خوشآیندی برای همه ما داشته باشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی